دنیای  ما..

دنیای ما..

نوشتن را دوست دارم , آنقدر که آرامم می کند! مثل آب روی آتش :)
دنیای  ما..

دنیای ما..

نوشتن را دوست دارم , آنقدر که آرامم می کند! مثل آب روی آتش :)

33.مربی خوبی میشوم :)

چند روز بود طبق ثبت نامی که کرده بودم و برنامه که داده بودند , در کلاس های تئوری مربیگری درجه 3  شرکت کردم . چهار روز پشت سر هم از ساعت 8 و نیم صبح تا 2 ظهر! 11 درس را قرار بود در این چهار روز 5 و نیم ساعته یادمان بدهند!!! هر چقدر فکر می کردم با عقلم جور در نمی آمد که چطور می تواند ممکن باشد عایا؟؟؟

ولی خیلی راحت ممکنش کرده بودند. و از روش بسیار متداول پیچاندن استفاده نمودند و حتی وقت هم اضافه می آوردند! یعنی محض رضای خدا یکی از این روز ها بنده تا ساعت 2 سر کلاس نماندم و یا ساعت 1 کلاسمان تمام شد یا ساعت11 و یا حتی 10!!!! 

همه ی استادید محترم می آمدند و به صورت خیلی زیرزیرکی سعی می کردند فقط مباحثی را توضیح بدهند که سوال امتحان است و می رفتند..

یکی از همین اساتید محترم که با وجدان ترینشان بود و تنها استادی هم بود که کلاسش تا 1 و نیم کش پیدا کرد, فرمودند اگر بخواهید شخص مطرحی بشوید آن هم در ایران اصلا کار مشکلی نیست.فقط کافی است یک مقداری مطالعه تان را بالا ببرید. چرا که هیچ کس هیچ چیز بلد نیست. همه سمبل کننان بالا رفته اند و یک مدرک الکی هم گرفته اند گذاشته اند گوشه جیبشان . کلی هم ادعایشان می شود. اصلا هم زحمت مطالعه و خواندن 4 عدد کتاب اضافه تر را به خود نمی دهند و از آنجایی که ملت ما هم اصولا ملت کتاب و علم گریزی هستند و عشق مدرک دارند, متوجه نمی شوند که طرف چیزی بارش نیست و خلاصه که حسابی بازار کلاهبرداری و شیرمالی کردن سر , داغ است!

راستش پر بیراه نمی گفت. در دروان دانشگاه توقع سنگین شدن دروسم را داشتم طوری که نتوانم کوچکترین فرصتی برای تفریح پیدا کنم ولی دقیقا برعکسش اتفاق افتاد. آنقدر تفریح می کردم که وسطش هم یک سری به دانشگاه می زدم. انقدر که همه اساتید کتاب های 500 یا حتی 600 صفحه ای و یا حتی چند کتاب 200-300 صفحه ای را در یک جزوه نهایتا 100 صفحه ای خلاصه می کردند و به خورد دانشجو می دادند. از همان هم امتحان می گرفتند. بعد مدیونید اگر فکر کنید که برگه امتحانی اصلا مهم باشد! قضیه نمره این گونه بود که استاد از ریخت شما خوشش می آید یا نه! و این را دیگر باید واگذار می کردیم به بخت و شانس و اقبال! در حالیکه من نوعی که دارم مهندس می شوم خیر سرم باید خط به خط آن کتاب ها را بلد باشم! بفهمم! یاد بگیرم!!!!!

البته این یکی از بهترین نوع اساتید بود که برایتان گفتم. یک سری اساتید بودند که کلا مایه تفریح و خنده ی دانشجویان بودند آنقدر که شوت تشریف داشتند.. و من واقعا حیرت می کردم از اینکه این اقا چگونه استاد شده است؟؟؟؟

یکی از همین اساتید حیرت انگیز , استاد اندیشه اسلامی تشریف داشتند. ته لهجه گیلانی داشت. یک اقای میان سال با قد کوتاه و شکم گنده و کله ی نیمه کچل! کلاس هایش آنقدر فان بود که جا برای نشستن پیدا نمی کردی. ولی من لجم در می امد از خنگ بازی هایش و این که نمی فهمید بچه ها دستش انداخته اند! درس که نمی داد. چند برگه همیشه دستش داشت که به محض ورود میداد دست یکی از دختر هایی که در ردیف جلو نشسته بودند , تا کپی اش کند روی تخته و ما هم از روی تخته کپی اش کنیم روی دفترمان!  قصه از همین جا شروع می شد..

استاد این کلمه یعنی چی؟!

استاد یک نگاه به تخته می کرد. یک نگاه به جزوه هایی که در دست آن دختر پای تخته بود , بعد هم صدایش را می انداخت توی دماغش و لهجه اش را هم غلیظ می کرد و یک چیزهایی به صورت خیلی نامفهوم و پیچیده با صدای پایین تحویل میداد! بعد یکی دیگر از بچه ها دوباره همان سوال را تکرار می کرد! مدیونید اگر تصور کنید یک جمله حتی یک جمله ش شبیه سری اول بوده باشد! و همین میشد که استاد میشد ملعبه ی دست دانشجویان...در طول ترم فقط دو جلسه سر کلاسش حاضر شدم! جلسه اول و جلسه آخر! آن هم فقط به خاطر اینکه حذفم نکند و نکرد...

بی خود نیست که یک سال مداوم می روی باشگاه بدنسازی و در نهایت همان خانومی هستی که بودی! بی خود نیست که یک سری رژیم بی خود و من درآوردی و در خوشبینانه ترین حالت اینترنت در آوردی میدهند دست آدم و آدم هم فکر می کند الان است که بشود جنیفر لوپز! 

من مانده ام اصلا چطور از دلشان می آید ؟ انقدر امید و خیال واهی بدهند به این مردم بدبخت؟ بعد هم پولشان را بکنند توی جیبشان و بروندپی عشق و حالشان؟ 

به نظرم فقط کافی است هر کسی در هر کاری که هست وجدان کاری داشته باشد و احساس مسئولیت کند! خودش را به روز کند و علمش را با اطرافیانش تقسیم کند. یکی از اساتیدمان حرف خوبی میزد: اگر هر چه که بلد هستید را در اختیار دیگران قرار دهید باعث میشود که خودتان را ملزم کنید تا بیشتر و بیشتر بدانید ! پس هر چه بلدید به اطرافیانتان بیاموزید و به علم خودتان اضافه کنید تا یک پله جلوتر باشید!

کسانی که علمشان را دو دستی می چسبند و حاضر نیستند با کسی تقسیمش کنند , در همان نقطه ای که هستند در جا می زنند و دهها قدم از همان اطرافیانشان عقب می مانند چرا که فکر می کنند خیلی می دانند در حالیکه نمی دانند..

جمعه هم یک سمینار فیتنس برایمان گذاشته اند. امیدوارم مانند کلاس هایشان نباشد!

قول میدهم مربی خوبی بشوم :) 

+ طفلکی فرهاد , تند تند زنگ می زند و حالم را می پرسد. حتی اگر زمان ناهار خوردنش باشد. میدانم که می خواهد هیچ حس بدی نداشته باشم. کاش میدانست که با وجودش همه حس های بد را تکه پاره می کنم :*


++ اسم وبلاگ قبلی ام را در گوگل سرچ کردم و هاج و واج ماندم! چه کسانی که پست گذاشته اند و دنبالم نگشته اند!!!! سراغم را گرفته اند و.... 

انقدر طرفدار داشتم و خبر نداشتم؟! اولش دوست داشتم بروم و کامنت بگذارم و بگویم من اینه هاشم! ولی بعد دلم نیامد!!! دلم نیامد تمام عاشقانه هایی که باورشان کرده بودند در تمام آن سال ها, خرابش کنم. همان در بی خبری بمانند بهتر است گویا

نظرات 10 + ارسال نظر
هم راز 1394/11/02 ساعت 00:27

آنی مثل اینکه ازشون عکسی نیست...جز دوتا اولی که دیدم که اگر خودشون باشن خیلی معمولی بودن !

توی اینستا راحتتر میتونی پیداشون کنی
بیشترشون فیس مدل نیستن، قد و استایل خوبی دارند خانومی
البته اون خارجیا که حرف ندارنا

هم راز 1394/11/01 ساعت 23:57

اهههههه آنی :|
میخواستم اسم اون دخترا رو سرچ کنم ببینمشون

خب من بهت میگم دوباره عزیزم
شبنم مولوی , ملیزا زاهدی , الهام تقوی , مونا مانی , پانیذ رهنما , عسل قنبرزاده ,
و مدل های خارجی که خیلی دوستشون دارم
تیلور هیل , کندیس , بهاتی

هم راز 1394/11/01 ساعت 23:25

اوفففففف آنی....اینا که وگفتی ینی چه؟!!!
آنی دارم تصورت میکنم...با این تفاسیر عجب جیگری هستی تو...

نه بابا:))
این خبرها هم نیست عزیز دلم
توضیحات کامنت قبلی فقط برای این بود که بخونیشون , حالا که خوندی پاکشون می کنم با اجازه ت

هم راز 1394/11/01 ساعت 13:40

فک نکنی خنگما فهمیدم بدنسازی؛ ولی چون قبلا از مدلینگ حرف میزدی شک کردم....

عزیز دلمی شما

ما یک استاد داشتیم ، خیلی هم توی ایران مشهوره . ولی تنها کاری که توی کلاس میکرد فرت فرت سیگار کشیدن بود. موقع امتحاناتم ، فامیلیت را میدونست 20 بودی ، نمیدونست ، برگت تمیز بود تو مایه های 16-19 و باقی را دیگه هرچی عشقش میکشید

امان از این استادهای باری به هر جهت!
دلم میخواد خفشون کنم جسارتا

فاطمه 1394/11/01 ساعت 12:44

یک دلیل بزرگش درجه بندی نکردن کیفیت کار در ایران است. این جا ملاک سابقه آن کار است که به نظرم من خیلی اهمیت ندارد. چون وقتی کسی دارد کاری را غلط انجام می دهد، حالا یک سال یا بیست سال. افراد اگر براساس راندمان کاری درجه بندی می شدند و درآمدشان با درجه های پایین تر تفاوت چشمگیر داشت آن وقت کسی سمبل نمی کرد.

کاملا باهات موافقم عزیزدلم!

هم راز 1394/11/01 ساعت 09:16

آنی اهل رمان خوندن هستی؟
من به هر کی بخوام رمانی پیشنهاد کنم که بخونه، پانتی بنتی جز گزینه هامه !
نمیدونم چرا انقدر توی ذهنم نقش بسته اساسی!
آنی بخونش...خب؟

اینم لینک دانلودش:

http://www.98ia.com/News-file-article-sid-13223.html

پ.ن: ببین چه دختر خوبی ام لینکشم خودم گذاشتم فقط زحمت دانلود و خوندنش با تو

بله چه جووورم
اتفاقا همین الان هم دارم رمان خاطرات یک گیشا را می خوانم و حسابی هم رفته ام در حال و هوای ژاپنی و زنان گیشا و گیشاگری و خلاصه که اوضاعی است:))
چشم دختر خوووب حتما می خوانمش :*

هم راز 1394/11/01 ساعت 08:59

اصلا شکی درش نیست که تو مربی خوبی میشی
فقط متوجه نشدم مربی چی دقیقا؟

مربی بدنسازی :)
ممنون عزیزم. ایشاالا

سلام صبح اولین روز بهمن ماهت بخیر
چقدر خوب توصیف کردی علم و سواد امروزی ها رو
یادم میاد که چطور درس خوندم و لیسانسم رو گرفتم دلم برای خودم میسوزه
الان تمام همکارانم که با دیپلم استخدام شدند دارند یا فوق میگیرند یا دکترا اونم مجازی
به همین راحتی
بعد جالبه اگه ازش بپرسی رشته تحصیلیت رو در دوجمله بیان کن نمیتونه

سلام صبح اولین روز بهمن ماهت بخیر
چقدر خوب توصیف کردی علم و سواد امروزی ها رو
یادم میاد که چطور درس خوندم و لیسانسم رو گرفتم دلم برای خودم میسوزه
الان تمام همکارانم که با دیپلم استخدام شدند دارند یا فوق میگیرند یا دکترا اونم مجازی
به همین راحتی
بعد جالبه اگه ازش بپرسی رشته تحصیلیت رو در دوجمله بیان کن نمیتونه

بله به همین راحتی کلی دکتر و مهندس بی سواد داریم توی مملکتمون به سلاااامتی!
تازه شاکی هم هستیم که چرا جهان سومیم! نه پس! تو رو خدا؟! جهان اولم باشیم؟

اول صبح با بوی بهمن شما هم به خیر دختر بهمنییی

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.