دنیای  ما..

دنیای ما..

نوشتن را دوست دارم , آنقدر که آرامم می کند! مثل آب روی آتش :)
دنیای  ما..

دنیای ما..

نوشتن را دوست دارم , آنقدر که آرامم می کند! مثل آب روی آتش :)

34.خاطرات یک گیشا

به پیشنهاد یک دوست خوب که اگر اینجا را بخواند حتما متوجه میشود که منظورم خود اوست, کتاب "خاطرات یک گیشا" را خواندم. و خیلی زیاد خوشحالم که این رمان بسیار جذاب به من معرفی شد و وقتم را صرف خواندنش کردم. مطمئن هستم که اگر هر کدام از شما به سراغش بروید , مثل من آنچنان مجذوبش می شوید که یک شبه 650 صفحه اش را می خوانید! البته در اوایل رمان کشش زیادی به خواندش نشان ندادم. انگار فضا سازی برایم کمی مشکل بود. نیست که یک رمان ژاپنی بود و من هم که به جز اوشین از سنت های ژاپن چیزی نمی دانم :)) ولی کم کم این مشکل برطرف شد و به کمک نویسنده و چند سرچ کوتاه در گوگل توانستم به راحتی فضاسازی هم بکنم. راستش من اصلا نمی دانستم گیشا چیست! البته ته زمینه افکارم یک چیزی شبیه به ف ا ح ش ه ی خودمان بود ولی خب این کتاب نظر من را در مورد گیشاها خیلی تغییر داد. نمی دانم ولی از دید من موجودات هنرمندی بوده اند و هستند! کسی که هم بتواند آواز بخواند! هم چند نوع ساز بزند! هم رقص بلد باشد ! آدم و معاشرت بالایی داشته باشید! مانند پرنسس ها لباس بپوشد و آرایش کند! باهوش باشد و بی فکر حرفی به زبان نیاورد! بتواند بیشتر از اینکه حرف بزند , با نگاهها و حرکاتش اغواگری کند و و و و ... , قطعا چیزی بیشتر از یک ف ا ح ش ه است!

و باید بگویم که بیشتر از شخصیت اصلی داستان , علاقه زیادی به خواهر خانده اش مامه ها داشتم!

از من نظر خیلی زیاد موقر , متین و با شخصیت بود و در هیچ کجا نمی توانستم از او عیب و نقصی پیدا کنی. در تمام طول داستان انگار تحسینش می کردم و دوستش داشتم.

بی خود نبوده که دوستانش به اون لقب خانوم بی عیب و نقص را داده بودند..

به هر حال وقتی خودم را جای شخصیت اصلی داستان می گذاشتم که در طول داستان تماما این کار را انجام دادم , درد عمیقی در سینه ام حس می کردم. فروخته شدن در سن نه سالگی و قدم در راهی گذاشتن که چیزی از آن نمی دانی و خیلی چیزهای دیگر که باعث شده این کتاب و زندگی گیشاها فکرم را بخودش مشغول کند و نهایتا هم مجبورم کند که بیایم اینجا در موردش بنویسم و از همه بخواهم که این رمان فوق العاده را بخوانید!

+ تینا؟! دختر جلبکی من؟ داری چی کار می کنی؟! چرا قسمت نظرات وبت را ترکوندی عزیزکم؟

نظرات 4 + ارسال نظر
فاطمه 1394/11/02 ساعت 21:19

من اول کتابش را خوندم بعد فیلمش را دیدم. به نظرم کتابش خیلی بهتر بود. تصویرسازی های قشنگ تری داشت. شاید اگر اول فیلمش را می دیدم حسم فرق می کرد.

میدونی که خودت بهم معرفی ش کردی؟

فیلمش را یکبار شبکه 4 با سانسور زیاد نشون داده! وقتی کتابش را خوندم تصویرهاش برام زنده شد. کتاب قشنگی بود

چه جالب
از وقتی گفتی که شبکه 4 نشونش داده , دارم فکر می کنم دقیقا چی رو نشون داده عایا؟؟؟
والا ازنظر من کل رمان رو باید سانسور کرد.
احتمالا موضوع فیلم و عوض کردند :))
دارم فیلمشو دانلود می کند ببنم . البته بدون سانسور قطعا ;)

سحر خانم 1394/11/02 ساعت 15:07 http://sahar8.vba.ir

خیلی ممنون از وب سایت خوبتون که فوق العاده عالیه....واقعا متشکرم....
6518

چه ربات خاااانوووومی هستین شما

هم راز 1394/11/02 ساعت 00:21

ممنون از پیشنهادت آنی جان

بابا بقران جلبک و.اون دوستشو همشون اعصاب برا ادم.نمیزارن. این جلی تازه یه مدته از غیرفعالی دراومده نمیدونستی؟ تازه قبلشم کامنت دونی رو بسته بود..اینسری که اومد یکم اجازه داد نفس بکشیم که باز نمیدونم چی شد زد به سرش و باز....کلا تاریخ در وب حلبک زیاد تکرار میشود

ای بابا..
نگرانشم خیلی زیاااد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.