دنیای  ما..

دنیای ما..

نوشتن را دوست دارم , آنقدر که آرامم می کند! مثل آب روی آتش :)
دنیای  ما..

دنیای ما..

نوشتن را دوست دارم , آنقدر که آرامم می کند! مثل آب روی آتش :)

28.ثانیه های دوست داشتنی

ساعت 6:45 دقیقه صبح است . اس ام اس داده است که بیا سمت جیگرکی! سریع مسیرم را که دقیقا برعکس مسیر جیگرکی بود عوض می کنم و به سمت سر کوچه می روم. چشمم دنبال ماشینش می گردد. یک دفعه سایه ی مردی که می پرستمش را پشت فرمان ماشین می بینم. قدم های تند تر میشود تا به ماشین برسم.

می رود یک ظرف حلیم می گیرد برای صبحانه مان. بعد هم می نشیند پشت فرمان تا برویم به سمت کلاس های مربی گری بنده! هر چه بهش می گویم که صبح به این زودی لازم نیست دنبال من بیاید و از خوابش بزند ولی گوشش بدهکار نیست! اخم می کند و می گوید: " بذارم خانومم تنها بره و بیاد؟ خسته بشه بچه م؟؟؟" اخر هم لب و لوچه اش را اویزان می کند و از آن قهرهای الکی می کند :))

درون این اتوبان های شلوغ که حسابی شیر تو شیر است و وقتی به سرنشینان ماشین ها نگاه می کنی , همه اخم صبحگاهی روی صورتشان است و حوصله خودشان را هم ندارند , درون ماشین ما اما دنیای دیگری ست! با دیدن طلوع خورشید و رنگ های زیبایی که به اسمان پرتاب کرده است ذوق می کنیم. با دیدن کوههای برفی که به رنگ آسمان سرخ شده اند خوشحال می شویم و تصمیم میگیریم حتما خانه مان یک همچین ویوی قشنگی داشته باشد. بعد هم مطمئن میشویم که ما در همچین خانه ای پیر نمی شویم که! 

برج میلاد را نشانم میدهد. میگوید : "چشماتو یکمی تار کن!" تارش می کنم! برج تبدیل به یک سایه بزرگ می شود و پشتش اسمان رنگی و آفتاب زیبا و تکه ابرهای پراکنده به رنگ خورشید درآمده خودنمایی می کنندو ضد نوری محشری را به وجود می آورند... کلی هم ذوق این نقاشی زیبای طبیعت را می کنیم. بعد هم تصمیم میگیریم حلیممان را بخورم. یک قاشق توی دهان خودم می گذارم و یک قاشق توی دهان فرهاد. همش اصرار می کند:" خودت بخور , بعد بده من میذارم اینجا جلوم تن تن می خورم" ولی گوش من بدهکار نیست. آخر من که از گلویم پایین نمی رود. مدام با رشته ها ی بلند گوشت کلنجار می روم که از گوشه های قاشق اویزان نشود و دهانش کثیف نشود! بعد هم که قاشق را با مصیبت تمیز می کنم , با حس پیروزمندانه ای , به سمت دهانش می برم. یک ماچ گنده هم میکارم روی لپش:*

آنقدر آن یک ظرف حلیم را ذره ذره می خوریم که زودتر از همیشه سیر میشود. کلی ذوق می کند که:" راست می گفتی ! آروم خوردن , باعث میشه زود سیر بشم " یک برنامه هم میچیند که این طوری آرام غذا بخورد تا وزن کم کند . اخر این فرهاد قصه من, روی تناسب اندامش کلی حساس است فدایش شومممم.

ساعت 7:45 دقیقه صبح است, ما هنوز توی این اتوبان ها و خیابان ها در تلاش برای رسیدن به محل مورد نظر هستیم. هر کسی را در کوچه و خیابان می بینی , اخمو و عبوس و خوابالوست. قشنگ معلوم است که به زور از رخت خوابش بلند شده و به خیابان زده, آن وقت در ماشین ما , رادیو یک آهنگ شاد پخش می کند, بعد فرهاد صدایش را تا جایی که میشود بلنددددد می کند, بعد هم پشت فرمان شروع به رقصیدن می کند :)) من هم به وجد می آیم و به قول خودش ریز می آیم :)) =))

دوست دارم تمام ثانیه هایی که کنارش هستم را فریز کنم! میشود عایا؟


++ این روزها از خودم راضی نیستم! راستش انگار آن آنی همیشگی نیستم! نمی دانم فشار این کلاس ها و خستگی ها و بی خوابی هایش است یا مشکل از جای دیگری است. ولی اصلا از خودم راضی نیستم. رفتارهایی از من سر می زند که حتی باعث حیرت خودم می شود , اطرافیان که بماند!

++ یک کتاب خیلی خوبی هست به اسم " رازهایی درباره مردان که هر زنی باید بداند" نوشته ی باربارا دی آنجلیس ترجمه هادی ابراهیمی انتشارات نسل نو اندیش, همین ترجمه و همین انتشارات , کاملترین وبی سانسورترین نسخه این کتاب را منتشر کرده است. این کتاب عاااااااااااالی ست! عاااااااااااالی! کتابی که از نظر من لازم است هر زنی سالی یک بار کلش را بخواند و چیزهایی را به خودش یادآوری کند و یک سری تغییرات در رفتارهای ناپسندش بدهد. رفتارهایی که شاید از نظر خودش اصلا هم ناپسند نباشد ولی حسابی روی مخ است. کتابی که باعث میشود به نحو خیلی زیاد بهتر و موثرتری بتوانید با همسرانتان و عشق زندگی تان ارتباط برقرار کنید. راستش را بخواهید یک رابطه خوب و موفق , زحمت دارد. دیگر یک کتاب را درست و حسابی خواندن که این حرف ها را ندارد. قطعا خودم هم باید دوباره بخوانمش. از همین امروز شروعش می کنم. گفتم که از خودم راضی نیستم. کتاب لازم شده ام ;)

نظرات 6 + ارسال نظر

ای جااان قربون دل مهربونت و عاشقانه صبح ایشالا همیشه عاشقتر از روز فبل باشی آنی جاااان مرسی برای کتاب ..

ممنون عزیز دلم
قابلی نداره خانوم. ایشالا که مفید واقع شه برات بانو

سلام
چه عالی که صبح زود رو با نشاط و عشق آغاز کنیم
هرروزتون با نشاط و عشق

ممنون عزیز دلم

خوبه که آدم کسیو داشته باشه که دلش قرص باشه دوستم داره و دوستش دارم... شما خوشبختین بانو حتی اگه تو سربالاییا باشین :)

خوشبختیتون جاودان دوست عزیز :)

ممنون دختر مهربون...
خیلی عالیه که ادم دلش قرص باشه، خیییلی...

فاطمه 1394/10/26 ساعت 23:27

دی آنجلس چندبار طلاق گرفته؟! تو همین کتاب بشماری بیشتر از شیش تا آدم مختلف را در تجربیاتش مثال می زنه. یک جورهایی به نظر من خودش نیاز به ترمیم داره.

اتفاقا چون رابطه های زیادی رو تجربه کرده، کتابش رو می فهمم. اکثر حرفهاش از روی تجربه ست. اینکه وقتی کتابش رو میخونم، حس میکنم توی شرایط من بوده و من رو می فهمه، وادارم میکنه که به توصیه هاش گوش بدم.
درسته رابطه های ناموفق زیاد داشته ولی اخرین رابطه ش که به ازدواج منجرب شده، بی نقص و عالی و ایده آله...
خلاصه که باربارا برای من کسیه که بارها زمین خورده و بلند شده و خودشو تکونده، درس های لازم رو گرفته و ادامه داده
دوستش دارم

چقدر از توصیف صبح زودت ذوق کردم. دلهاتون همیشه شاد و پر از عشق باشه آنی نازنینم.
منم اون کتاب رو وقتی نامزد بودم خوندم. خیلی باحال بود. برای منی که رابطه دوست پسر دختری رو تجربه نکرده بودم و از یه دنیای دیگه اومده بودم خیلی موثر بود.

خیلی کتاب خوبیه . پیشنهاد میکنم الان یک بار دیگه بخونش. ضرر نمی کنی دختر شاد و سرزنده من

وای آنی جان ، انگار خودم تک تک اون لحظات با شما بودم ، لذتی وافر بردم. لحظات عاشقانتون مستدام و امیدوارم بیشتر بشه بعدشم بزال عقشت بیاد دنبالتخانومشی خو

مرررررسی بانوجان من
بله بله! من بذارم یا نذارم , میاد :))

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.