دنیای  ما..

دنیای ما..

نوشتن را دوست دارم , آنقدر که آرامم می کند! مثل آب روی آتش :)
دنیای  ما..

دنیای ما..

نوشتن را دوست دارم , آنقدر که آرامم می کند! مثل آب روی آتش :)

21. فقط برویم! باشه؟!

هندزفری هایم را توی گوشم می کنم و آهنگ غمگین و آرام می گذارم. خیلی وقت است که آهنگ غمگین گوش نداده ام. انگار مغزم توانایی اش را نداشت. ترانه غمگین , می توانست به راحتی و در کمتر از چند دقیقه , من را از پا دربیاورد... دیگر اختیار اشک هایم از دستم خارج می شد. نمی کشیدم!

اما حالا انگار تمام سلول هایم این اهنگ های آرام و غمگین را می طلبد. خوب است.. انگار اعصابم قوی شده است. روی تختم دراز می کشم!

به سقف زل زده ام...

مغزم خالی میشود. خلا... 

فکر میکنید خلا وحشتناک است!؟ نع! خیلی خوب است... انگار مغزت وزن ندارد. سنگین نیست! غصه ندارد. هیچی ندارد! معلق است. تا به حال سر خودتان را داخل آب کرده اید؟ یا شده که بروید و کف استخر بنشینید و چشمهایتان را ببنیدید؟

همه صداها خفه به گوشتون می رسد... انگار در دنیای دیگری هستید و کسی نمی تواند حباب درونتون را بشکافد و به حریمتان وارد شود. حس امنیت و خلا! خلا چیز خوبی است. گاهی باید کلی تلاش کنم تا به خلا برسم. آنقدر که کلی فکر ریز و درشت توی مغزم وول می خورند اما حالا خلا! سقف برایم یک صفحه سفید با وسعت بی انتها می شود...

دوست دارم خیال ببافم. از آن خیال هایی که حالم را خوب می کند..

این آهنگ دارد دیوانه وار با روان بازی می کند: 

بی تو دستام سرده سرده/ بی تو چشمام گریه کرده/بی تو سردرد و جنون/ بی تو بارون و خزون

چشم هایم را می بندم! دوست دارم خیال ببافم! دوست دارم خیال ببافم! خیال...

کوله ام را برمیدارم ! همان کوله ای که تمام مایحتاج اولیه و وسیله های مورد علاقه ام رادرونش جای داده ام. کوله ام قطعا از آن کوله کوچولو ها نیست! هم قد خودم میشود. حالا شاید کمی کوتاهتر... 

از وسیله هایی که دوستشان دارم , میتوانم بهتمام هدیه هایی  که برایم گرفته و حتا تمام گل هایی که دریافت کرده ام و خشکشان کرده ام , اشاره کنم همه را برمیدارم... کیتی هایم را هم برمیدارم. شاید بچگانه باشد ولی من کیتی را دوست دارم حتی بیشتر از بچه ها. مدارکم را هم برمیدارم. سرم را از در اتاق بیرون می کنم تا ببینم کسی حواسش به من هست؟ نه انگار کسی نیست. همه مشغول کار خودشان هستند. خوب است.. به سمت در میروم! کتونی هایم را برمیدارم. همان کتونی بنفش هایی که خودش برایم گرفته. عاشقشان هستم!

حتی از آسانسور هم استفاده نمی کنم تا صدایش توجه کسی را به من جلب نکند, با آن آهنگ مسخره اش که وقتی جلوی در واحد باز میشود , در کل راهرو پخش میشود!!!

پله بهتراست. پاورچین پله ها را پایین میروم و از دم در تا سر کوچه بی وقفه میدوم. سرکوچه منتظرم است. دست به سینه ایستاده و دارد تماشایم می کند. مثل همیشه.. دیگر نگران چیزی نیستم. نگران نیستم دایی که تقریبا همسایه ی ماست و یا سوپر سرکوچه که بابا را می شناسد و یا آن خانم چادری که شاید دوست مامان من باشد, ما را ببیند, بی هیچ قیدی, خودم را در آغوشش رها می کنم. وای! چه حس لذت بخشی... محکم همدیگر را به آغوش می کشیم.. شاید باورتان نشود. شاید برایتان حس غریبی باشد. شاید من را نفهمید ولی این نقطه و این لحظه برای من آخر دنیاست! جایی که میدانم بهتر از آن نیست... انگار شبیه یک جور پرواز است. شبیه همان خلا! همان بی وزنی! که به هیچ چیز فکر نمی کنی و در قید هیچ چیزی نیست. حتی جاذبه هم نمی تواند به تو غلبه کند...آغوشش برای من ینی همین قدر شگفت انگیززز!

سوار ماشین میشویم. صدای رادیوی ماشین بلند است! کمش می کنم :))

می گویم: بریم؟

-کجا؟

دور...دور... خیلی دووووور...دوست دارم آنقدر دور باشد که آدم ها تمام شوند, جاده ها هم تمام شوند, اصلا دوست ندارم سفرمان تمام شود! همین طور برویم! برویم! فقط برویم!!! باشه؟!

نظرات 15 + ارسال نظر

منم رمز! اصا هم پررو نیستم

خاهش می کنم

من رمز میخواهممم .. با تشکر اینجا گذاشتم چون نظرات بقیه جاها فعال نبود

چشم عزیزم

یه سلام گرم هم بکنم به دوست عزیز " هم راز "
خواستم در مورد آدرس گذاشتن نظر خودم رو بگم البته ببخشید که فضولی کردم
راستش من تاحالا اصلا به این جنبه قضیه فکر نکردم که طرف آدرسش رو برای این میذاره که حتما بری وبلاگش . وقتی یه دوستی در فضای مجازی برقرار میشه اصلا نباید به این مسائل فکر کرد
من همیشه از دوستانم خواهش کردم موقع کامنت دادن آدرسشون رو بذارند چون از همون جا میشه رفت وبش و اگه نیازی به پاسخ گویی باشه دسترسی خیلی آسون تره
اماوقتی آدرس نذاشته باشه باید قسمت نظرات رو ببندی و بری سراغ پیوندهات و این باعث میشه که گاهی اوقات فراموش بشه جدای از زحمتی که برای دوستان فراهم میکنیم

عزیزم

سلام صبح بخیر
من مجاز نیستم اون دو تا پست رو بخونم ؟؟؟

اوا چرا مجاز نباشی؟؟؟
هستی خانووووم
میارم رمزو خدمتتون

هم راز 1394/10/22 ساعت 23:45

صد در صد ....
و.مطمئنا در دفعات بعدی این دوستی دوطرفه صورت میگیره
منظورم اینه نمیخوام فکر کنه رفتم وبش که بیاد وبم !
آخه بعضی ها این مدلی هستن...که ادرسشونو میزارن و فقط میخوان طرف بره وبش و....

عزیزم! خوش اومدی به خونه من(وبلاگم)
اون افراد اون مدلی هم , نا جور روی مخ من هستند

نه ..ناراحت شدم. چون اولش دیدم که کامنتمو فقط تایید کردین....
گفتم حتما از من ترسیدید که هم رمزی کردین و هم جواب کامنتمو نمیدین....به زبون جلکانه اش هم میشه: من حساس
من معمولا ادرس نمیزارم چون میخوام اون شخص فکر نکنه رفتم وبش و الزاما اونم باید بیاد و ....
در کل میخوام دوستیم بخاطر خود اون شخص باشه....
حالا چون گفتید خودتون ؛ادرسمم گذاشتم ...
خوشحال میشیم تشریف بیارید

مرسی که گذاشتی آدرستو عزیز دلم
دوستی دو طرفه بیشتر می چسبه خب

شما واقعا یکی از تحسین برانگیز ترین کسانی هستید که دیدم خوشحالم که پاسخ نسوختن و نساختنونو گرفتید و الان با کسی هستید که دوستون داره و دوسش دارید فقط کاش اجازه داشتم مطالب رمزدارتونو بخونم :)

عزیزم
معلومه که اجازه دارید!

هم راز 1394/10/22 ساعت 23:14

بابا من از بچه ها بلاگ اسکای هستم !
دوست همین جلبکی هم هستم.
بخدا لولو خر خره نیستما
جلل خالق !
من نمیدونم ادم چراربعضی وبا که میره یهو طرف گارد دفاعی میگیره میخواد بزنش.
عجب

والا من گارد نگرفتم!

اصلا من رمز را میدهم به جلبک, از او بگیر. خوبه؟!
نشانی هم نخاستیم. خیالت راحت

هم راز 1394/10/22 ساعت 23:06

چرا رمزی کردید؟

شما که خونده بودید!
رمزی بهتره..
یک ادرسی چیزی, تا رمز رو بدم خدمتتون

رمز؟




+ آنی دیوونه م کردی باع باع تو کلا از مرحله پرتی بشین وبمو از اول بخون

+ مامان و بابا و داداشک جلبک تصادف...
+ پرواز کردن رفتن پیش خدا...

باشه عزیز جان رمز رو میدم. چرا عصبانیت حالا؟؟؟

الهی من بمیرم! نمیدونستم!!!

تخیلاتتو عشق است


+ میدونستی اسم بابای من فرهاد بوده؟

آخی عزیز! فرهاد برای من بهترین اسم دنیاست...

بوده؟!

اگه زودتر میومدی و پیدات میکردم دخترت میشدم ولی قبلش دخترک دو تا عاشق خل و چل دیگه شدم نمیتونم به اونا خیانت کنم....
آنی...
دلم میخواست بچه تون بودم

اشکال نداره مخفیانه دخترک شما هم هستم :)))
عکس نی نی هامو دیدی؟ پسندیدی؟

بودو بیا بقلم دختر مخفی من
اصنشم تو دختر واقعی منی، اونا بزرگت کردن، من به دنیات اوردم. الانم نمیدنت به من
قصه رو داری ؟

مهران 1394/10/22 ساعت 14:34 http://30_salegi.blogsky.com

خوش بحالت(یا خوش بحالتون ) که دارید همدیگه رو که بروید ، دور ، دوررررر و کلی دوووووور ...من هم بارها خواسته ام شروع کنم این پروسه ی دور دور دور رفتن را ...بخصوص امسال ولی از دومین گامش دچار مشکل شده ام : کتونی نداشته ام ! خب ! برای منی که روزی کلی پول در میاورم وخرج میکنم ، یک جفت کتونی که .... نه عزیزم ! مشکل خود کتونی نیست ! مشکل آنجاست که کسی نیست که برایم کتونی بخرد ، پس کسی هم نیست که بپرم در آغوشش (و احتمالا چون من مرد هستم ، او باید بپرد در آغوشم ) و در نهایت کسی نیست که پخش ماشینم را برایش روشن کنم و برویم دور...تنها نقطه ی اشتراکت با من در این پست همان دو سه خط اولش بود که گفتی چند وقتی اعصاب گوش دادن به آهنگهای غمگین نداری ، که البته آن را هم از بین بردی...ولی در مجموع برایت خوشحالم که کسی را داری که باهاش بروی : دووووووور !

بهترین آرزویی که برای هر کسی میتونم بکنم, عشقه...
انشاالله عاشق کسی بشید که عاشقتون باشه

آنی...
قطعا فقط خودت میتونی اینجوری عاشقانه های قشنگ قشنگ رو به تصویر بکشی...

منم میخوام باهاتون بیام :)

ای جان! مرسی که قشنگ دیدیش خانومی :*
بیا عزیز جان! بشو بچه مون

خوش بگذره اون جاهای دوووور
حالا چرا جایی که آدم ها تمام شوند؟ .

والا فعلا که نمیشه رفت جاهای دور!
شاید چون گاهی آدم ها خیلی آزارم دادند

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.