دنیای  ما..

دنیای ما..

نوشتن را دوست دارم , آنقدر که آرامم می کند! مثل آب روی آتش :)
دنیای  ما..

دنیای ما..

نوشتن را دوست دارم , آنقدر که آرامم می کند! مثل آب روی آتش :)

20.اعصاب نمی گذارند بماند که

خیلی بد است که جدیدنها خیلی زود عصبی می شوم!

پروسه عصبی شدنم هم به این گونه است که چشمانم سیاهی می رود. دستانم لرزش خفیفی پیدا می کند و اگر خیلی عصبانیتم اوج بگیرد , گریه ام میگیرد! از آن گریه هایی که انگار اشک هایم با حرص از حدقه چشمانم بیرون میزند.

بابا هم که گاهی بدجور روی اعصاب من پیاده روی می کند. هر فیلمی که ببیند و تکه ای از داستان فیلمش شبیه مشکل بین و او باشد و حس کند به نفع من نیست و به نفع خودش است, سریع بیانش می کند! مثلا می گوید این را ببین!!! همیشه همین است دیگر ... اتفاقا من هم یک همکار داشت که زنش مرد و یک بچه هم داشتو...

لج در آرترین قسمت قضیه این است که همه چی زیرپوستی بیان می شود. دو سالی میشود که از دعواهای شدیدمان بر سر این قضیه می گذرد و صلح سطحی برقرار شده است ولی این جنگ های زیرپوستی آزاردهنده تر است! چون نمی توانی حرف دلت را بگویی و یا مجبوری به روی خودت نیاوری که منظورش را فهمیدی.

لج درآرتر از آن این است که اگر فیلم داستانش برعکس باشد! یعنی به نفع من باشد و به نفع خودش نباشد , اصلا به روی مبارک نمی آورد! اگر هم من مثل خودش که به روی من می آورد , به رویش بیاورم, خیلی شیک می گوید:"فیلمه دیگه:| "

دقیقا همین چند لحظه پیش , باز هم از همین حرکات لج درآر و عصبی کننده ش را انجام داد!

تا می نشینم کنارش , جلوی تی وی تا چایی ام را کوفت کنم به سلامتی , میگوید:" اینو می بینی؟! این پسر از زن اولشه! ببین چه جوری خون به جیگرشون کرده:/ " من هم دیگر نتوانستم به روی خودم نیاورم و با همان حالات عصبی روبرو شدم ( سیاهی رفتن چشمم و لرزش خفیف دست هایم) و گفتم:" اشتباه میکنه که خون به جیگرشون می کنه. همه که این طوری نیستن! اگر باباهه زن نمی گرفت و میگفت جوونی مو دادم پای بزرگ کردن تو , بچهه می گفت خب نمی کردی" یه کم مکث می کند و می گوید:" آره خب! راست میگی :| بچه همینه در کل! "

کاش می فهمید که اعصابم نمی کشد! کاش می فهمید من تصمیمم را گرفته ام و با این حرف هایش فقط عصبی ام می کند. کاش می فهمید که اگر خیلی تحت فشارم بگذارد , قید همه چی را می زنم و می گذارم و می روم! کاش می فهمید که نمی خواهم زیادی نگرانم باشد! کاش می فهمید دخترش عاشق شده! اصلا مگر این کاش گفتن ها فایده ای هم دارد؟!

مهم من هستم و عشقم و ایمانم! من به کسی اعتماد کردم که به اون ایمان دارم! و دنیا را به خاطرش بهم میریزم! و میدانم که او هم به خاطر من دنیا را بهم ریختهاست. 

والسلام.

نظرات 6 + ارسال نظر
آنا 1394/10/23 ساعت 01:08 http://aamiin.blogsky.com

دختره یا پسر؟

یک پسر بچه 7-8 ساله ی دوست داشتنی

یعنی نامزدتون قبلا ازدواج کرده و یه بچه داره ؟

ببخشیدها فضولی نباشه اگه دوست ندارید میتونید جواب ندید .

بله عزیزم
نه خانوم.. این چه حرفیه!
کم کم همه قصه مون رو می نویسم..

سلام . چون تازه واردم اصلا متوجه موضوع نشدم
گرچه کل وبلاگت رو هم خوندم .
پدرتون با ازدواجتون موافق نیستند ؟ اونوقت دلیلشون چیه ؟

حق داری متوجه نشی، چون این اولین پستی هستش که در این باره نوشتم.
دلیلش بچه است!

آنا 1394/10/21 ساعت 10:14 http://aamiin.blogsky.com

فرهاد یک بچه داره؟ چقدر خوب. چقدر خوب.

اوهوم، خیلی خوووب،
آنا من خیلی دوستش دارم. خیلی... مطمئنم او هم من رو همین قدر دوست دارد. خیلی هم بچه فهمیده و ماهی است. ده سال بیشتر از سنش می فهمد. اصلا ماه است

وای دقیقا...
یک زمانی مادرم از این جنگ های به قول تو زیر پوستی با من داشت...

اما خب، پدر است دیگر....

+ میدونم عاشق شدی....عااااشق من

از این جور نوشتن ها که جلبک دوس داره :)
از اینا که عاشقشونه و فقط باید با چایی گرم و بیسکوییت خرمایی وبلاگ آنی ش رو بخونه...


جلبک آنی بغل
آنی با جلبک دوس میشه؟
رفیق میشه؟

جلبک لطف داره به آنی خب
باعث افتخار منه دوستی با جلبک چشم قشنگگگگگ

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.